به کلبه تنهايی داداش مصطفی که اسمش بارونه خوش آمديد
سه پرسش اساسی
سلطان سرزمین کوچکی مدام از خود درباره هدف و معنای زندگی می پرسید. این سوالات به حدی ذهن او را اشغال کرده بود که خواب و خوراک را از او گرفته بود. پیشکار مخصوص که نگران حال سلطان بود روزی به او گفت : پادشاه ، شما خیلی خسته و گرفته به نظر می آیید. چه چیزی شما را این چنین ناراحت کرده است ؟ پادشاه گفت : من فقط می خواهم معنی زندگی را بفهمم و اینکه انسان عمر خود را صرف چه چیزی باید بکند. پیشکار گفت : این سوال پیچیده ای است. بهتر است آن را به سه سوال کوچکتر تقسیم کنید. من هم به دنبال تمام فضلا و حکمای سرزمین می فرستم تا اینجا بیایند. آنها حتما پاسخ خوبی برای شما خواهند داشت.
سلطان به فکر فرو رفت و بعد سوال خود را در این سه پرسش خلاصه کرد :
1 - بهترین زمان برای هر چیز کدام است ؟
2 - مهم ترین افراد در زندگی ما چه کسانی هستند ؟
3 - مهم ترین کار چیست ؟
نظرات شما عزیزان:
کسری
ساعت18:42---8 مهر 1390
گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟ آن زمان که خبر مرگ مرا می شنوی روی تو را کاشکی می دیدم شانه بالا زدنت را بی قید و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد و تکان دادن سر را که عجب! عاقبت مرد؟ افسوس پاسخ:
ممنون از نظر زیبایی که گذاشتی .
نميدانم در اين زمانه بايد به چه کسي دل بست ، اين سوی زندگی من هستم ،
آن سوی ديگر قلبهای مست.
دوباره قطره ای ديگر از اشک بر گونه ام نشست ،
و باز هم شکست قلبی که به اميد بودنت به انتظار فردا نشست .
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
بارون بارید
و آدرس
baran13.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.